بیشه شیطانی حضور سرباز رومی قرارهای عجیب و تصویری هولناک از شبی مرموز در داستانی از عکس های ترسناک که اتفاقاتی جالب اما وحشت آور را بیان میکند.
شب است، آسمان شیه میکشد، هوا ابریست، کمی هم مه در آن آمیخته شده، فضا بسیار هولناک است. سرباز رومی از دور میآید، جنگ نزدیک است برای گرفتن دستورات جنگ میآید.
دو روز دیگر روم به ایران حمله خواهد کرد، قرار است این حمله با اهداف مشخص مناطق حساس و دل لشکر ایران را نشانه رود. سرباز روم که یکی از فرماندهان است، برای گرفتن راهنمایی و پیدا کردن راه و چگونگی حمله آتی به بیشهای مرموز و ترسناک میآید.
سرباز نمیداند، اما جاسوسی از ایران او را تعقیب میکند و از پشت سر همراهیاش میکند. با وجودی که ترس تمام وجودش را گرفته به کارش ادامه میدهد، او پشت سر خود ملتی با هزار امید و آرزو را میبیند و به کارش ادامه میدهد، او پشت سر خود قدمتی چند هزار ساله را میبیند و به کارش ادامه میدهد، او پشت سر خود شجاعتهایی عجیب و غریب میبیند و به کارش ادامه میدهد.
سرباز به محل قرار خود میرسد و جاسوس ایرانی پشت یکی از درختان پنهان شده و سرباز و کلبه و بیشه را در دید خود دارد.
در اینجا بخوانید:
موجودی ترسناک با صدایی غران که از دهان او آتش بیرون میزند، از راه رسیده و نقشه راه را ترسیم میکند. جاسوس حرفها را میشنود، خطر بزرگی لشگر ایران را تهدید میکند، آنها در دل لشگر راه نفوذی یافته و هر لحظه میتوانند لشکر را نابود کنند.
کمی آن طرفتر چند موجود شبه مانند ایستاده و منطقه را زیر نظر دارند و از فرمانده خود مراقبت میکنند. سرباز رومی دستورات را گرفته و به کلبه میرود تا شب را استراحت کند.
اینجا سرباز ایرانی مردد است که برگردد و خبر دهد یا بماند و تمام اعمال رومی را در این بیشه ردیابی کند. داستان بیشه شیطانی و حضور سرباز رومی را در تصویری هولناک میبینید، به ادامه داستان دقت کنید.
سر خود برمیگرداند، تا اطراف را برانداز کند، ناگهان یکی از آن شبهها را بالای سر خود میبیند، آسمان شیههای میکشد و صدای زوزه باد هم گوش را نوازش میدهد.
در اینجا بخوانید:
شبه چشم در چشم سرباز ایران دارد و سرباز ایران هم او را نگاه میکند و منتظر واکنش اوست. شمشیرش را میکشد و قصد نابود کردن شبه را دارد، اما به ناگاه او غیب میشود و پشت سرش ظاهر میشود.
عکس های ترسناک تصویر فوق در ذهن سرباز ایران مجسم میشود، آری او به روشنی میداند که بدین گونه و با شمشیر حریف شبه مانند پر مدعا نیست. سایر نگهبانان دیو و شبه مانند فرا میرسند، آنها سرباز ایرانی را محاصره کردهاند.
او در آنی یک فکر به خاطرش میرسد، چشمش را میبندد و تمام نیروی خود را در دست و دهان خود جمع میکند، از آسمان نوری سفید رنگ بر سرباز ایرانی میافتد و انگار نیرویی آسمانی به او تزریق میشود.
سرباز چشمانش را باز میکند (تمام این اتفاقات در دو ثانیه گذشته است)، دستش را جلو میکشد، نگهبانان دشمن را به سمت خود میخواند و خود را از آنان میداند….
اینجا داستان بیشه شیطانی با حضور سرباز رومی در یکی از عکس های ترسناک است و چند ماه از این اتفاق گذشته و آن سرباز ایران که آن سرباز رومی را تعقیب میکرد، اتفاقات آن شب را برای دوستانش تعریف میکند.
او از این میگوید که در آن جنگ لشکر ایران بر قوای روم پیروز شده و اجازه پیشروی دشمن به قلب اردوگاه خود را نداده است. دوستان تلاش میکنند که بدانند او چگونه از دست دشمن گریخته و خبر را به نیروهای خودی رسانده است.
اما …
دیگر عکسهای گرافیکی اجتماعی در اینجا